کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

کلبه تنهایی دانشجویان

بروزترین و بهترین پاتوق تفریحی سرگرمی و دانشجویی

جوک و اس ام اس های ضد حال

   نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر... و می دانی که کویر بدون باران زنده است... پس برو بمیر


  معادله جالب: از سن خودت 20 سال کم کن. باقیمانده رو با 7 جمع کن. اگه عدد زوج بود با 1 جمع و اگه فرد بود از یک کم کن. اگه رنگ تیره رو دوس داری ضرب در 3 کن و اگه رنگ روشن رو دوس داری ضربدر 3.5 کن. نتیجه نهایی رو ول کن. حال خودت چطوره؟


  می دونی چرا دوست دارم با تو برم ماهی گیری چون هیچ کس مثل تو کرم نداره


دوست دارم یه سنگ بردارم و روی اون بنویسم:دلم برات تنگ شده و اونو محکم بکوبونم توی سرت تا بفهمی که فراموش کردن من چقدر سخت و دردناکه


 حالگیری دخترا تو خیابون خیلی با احترام از یه دختر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از یکی دیگه بپرسید


  دوستان واقعی جواهراتی هستند گرانبها که بدست آوردنشان سخت و نگه داشتنشان سخت تراست. لطفا در حفظ و نگهداری من کوشا باشید


&_ &&&&& اگه گفتی اینا چیه؟ زحمت نکش اینا خانواده اردکهاست. اون هم تویی که تنها موندی ! جوجه اردک زشت


                                                               

جوک و اس ام اس های خنده دار

یارو توی کوپه قطار با یک خانم قریبه همسفر بوده. شب خانمه میره تخت بالایی میخوابه و یارو


تخت پایینی. نصفه شب خانمه میگه سردمه، کاش شما میتونستی میرفتی از مأمور قطار برام 


پتو میگرفتی. یارو میگه میخوایی خانم امشب فرض کنیم زن و شوهر هستیم تا هردومون گرم 


شیم؟ خانمه که همچین بگی نگی از پیشنهاد بدش نیومده بوده میگه باشه حاضرم. یارو میگه 


پس پاشو خودت برو پتو بگیر، برای منم یه چایی بیار


  طرز تهیه دختر سالم مواد لازم . ...........اصلا ولش کن مواد رو حروم نکنیم


  دختره میره تو کتاب فروشی میگه آقا ببخشید کتاب برتری زن بر مرد دارین؟ مرده نگاش میکنه میگه خانم شرمنده ما اینجا رمان تخییلی نمیفروشیم


  دو تا دختر داشتند با هم صبحت می کردند. دختر اولی: تو چرا اینقدر به نامزدت علاقه نشون میدی؟ دختر دومی: می‌دونی، آخه اون پولداره، ... مهربونه، ... پولداره، ... جوونه، ... پولداره، ... قد بلنده، ... پولداره


  استاد دختررو میبره پای تخته میگه دستگاه تناسلی زن رابکش دختره خجالت میکشه سرشو میندازه پایین پسره میگه ببخشید استاد داره تقلب میکنه


بچه یارو از پدرش می‌پرسه: بابا، ماه نزدیک‌تره یا اصفهان؟ یارو میزنه پس گردنش و میگه: آخه پدرسگ، معلومه دیگه، مگه تو از اینجا میتونی اصفهان رو ببینی.


به یارو میگن بچت حشیش می‌کشه میگه حشیش چیه؟ میگن یه چیزیه که آدم می‌کشه و میره تو فضا. شب پسرش میاد خونه و یارو بهش میگه اصغر حشیش می‌کشی؟ پسره میگه نه بابا چطور مگه؟ یارو میگه خفه شو پدر سگ، مردم تو آسمونا دیدنت


افسر داشته امتحان رانندگی میگرفته. از یارو میپرسه: اگه یه نفر وسط خیابون بود، بوق میزنی یا چراغ؟ یارو میگه: برف پاک کن جناب سروان! افسر تعجب میکنه، میپرسه: یعنی چی؟ یارو میگه: جناب سروان، یعنی یا برو این طرف یا برو اون طرف


یارو نشسته بود سر جلسه کنکور. سؤالا رو پخش می کنن و یارو اول یه پنج دقیقه ای مبهوت به سؤالا خیره میشه . بعد یه پنج تومنی از جیبش در میاره شروع می کنه تند تند شیر یا خط کردن و پاسخ نامه رو پر میکنه . بعد 50-40 دقیقه مراقب میبینه یارو خیس عرق شده و مرتب یه سکه رو میندازه بالا و زیر لب فحش میده . میره جلو می پرسه داری چیکار میکنی؟ یارو می گه همه سؤالا رو جواب دادم . دارم جوابامو چک میکنم


یارو داشت گریه می کرد. باباش پرسید چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدونی


یارو به دوستش میگه تهران عجب جاییهااا...... از در ترمینال که می ری بیرون ... با یه ماشین آخرین سیستم می یان دنبالت .... بعد می برن بهترین رستوران شام می دن از اون ورم دربند و درکه و قلیون و حال بعدم بهترین هتل و چه تختی و رخت خوابی .. صبحم کلی پول می زارن تو جیبت و ..... ... رفیقش می گه : برو بابا ... تو که تاحالا تهران نرفتی ... می گه: من نرفتم خانمم که رفته



جوک و اس ام اس های خنده دار

یارو توی کوپه قطار با یک خانم قریبه همسفر بوده. شب خانمه میره تخت بالایی میخوابه و یارو


تخت پایینی. نصفه شب خانمه میگه سردمه، کاش شما میتونستی میرفتی از مأمور قطار برام 


پتو میگرفتی. یارو میگه میخوایی خانم امشب فرض کنیم زن و شوهر هستیم تا هردومون گرم 


شیم؟ خانمه که همچین بگی نگی از پیشنهاد بدش نیومده بوده میگه باشه حاضرم. یارو میگه 


پس پاشو خودت برو پتو بگیر، برای منم یه چایی بیار


  طرز تهیه دختر سالم مواد لازم . ...........اصلا ولش کن مواد رو حروم نکنیم


  دختره میره تو کتاب فروشی میگه آقا ببخشید کتاب برتری زن بر مرد دارین؟ مرده نگاش میکنه میگه خانم شرمنده ما اینجا رمان تخییلی نمیفروشیم


  دو تا دختر داشتند با هم صبحت می کردند. دختر اولی: تو چرا اینقدر به نامزدت علاقه نشون میدی؟ دختر دومی: می‌دونی، آخه اون پولداره، ... مهربونه، ... پولداره، ... جوونه، ... پولداره، ... قد بلنده، ... پولداره


  استاد دختررو میبره پای تخته میگه دستگاه تناسلی زن رابکش دختره خجالت میکشه سرشو میندازه پایین پسره میگه ببخشید استاد داره تقلب میکنه


بچه یارو از پدرش می‌پرسه: بابا، ماه نزدیک‌تره یا اصفهان؟ یارو میزنه پس گردنش و میگه: آخه پدرسگ، معلومه دیگه، مگه تو از اینجا میتونی اصفهان رو ببینی.


به یارو میگن بچت حشیش می‌کشه میگه حشیش چیه؟ میگن یه چیزیه که آدم می‌کشه و میره تو فضا. شب پسرش میاد خونه و یارو بهش میگه اصغر حشیش می‌کشی؟ پسره میگه نه بابا چطور مگه؟ یارو میگه خفه شو پدر سگ، مردم تو آسمونا دیدنت


افسر داشته امتحان رانندگی میگرفته. از یارو میپرسه: اگه یه نفر وسط خیابون بود، بوق میزنی یا چراغ؟ یارو میگه: برف پاک کن جناب سروان! افسر تعجب میکنه، میپرسه: یعنی چی؟ یارو میگه: جناب سروان، یعنی یا برو این طرف یا برو اون طرف


یارو نشسته بود سر جلسه کنکور. سؤالا رو پخش می کنن و یارو اول یه پنج دقیقه ای مبهوت به سؤالا خیره میشه . بعد یه پنج تومنی از جیبش در میاره شروع می کنه تند تند شیر یا خط کردن و پاسخ نامه رو پر میکنه . بعد 50-40 دقیقه مراقب میبینه یارو خیس عرق شده و مرتب یه سکه رو میندازه بالا و زیر لب فحش میده . میره جلو می پرسه داری چیکار میکنی؟ یارو می گه همه سؤالا رو جواب دادم . دارم جوابامو چک میکنم


یارو داشت گریه می کرد. باباش پرسید چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدونی


یارو به دوستش میگه تهران عجب جاییهااا...... از در ترمینال که می ری بیرون ... با یه ماشین آخرین سیستم می یان دنبالت .... بعد می برن بهترین رستوران شام می دن از اون ورم دربند و درکه و قلیون و حال بعدم بهترین هتل و چه تختی و رخت خوابی .. صبحم کلی پول می زارن تو جیبت و ..... ... رفیقش می گه : برو بابا ... تو که تاحالا تهران نرفتی ... می گه: من نرفتم خانمم که رفته



داستان کوتاه : عشق واقعی

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .


رنگ چشاش آبی بود .


رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…


وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم


مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .


دوستش داشتم .


لباش همیشه سرخ بود .


مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …


وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که


اشک توی چشمام جمع میشد.


دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .


دیوونم کرده بود .


اونم دیوونه بود .


مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .


دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .


می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .


اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .


بعد می خندید . می خندید و…


منم اشک تو چشام جمع میشد .


صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .


قدش یه کم از من کوتاه تر بود .


وقتی می خواست بوسش کنم ٫


چشماشو میبست ٫


سرشو بالا می گرفت ٫


لباشو غنچه می کرد ٫


دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .


من نگاش می کردم .


اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .


تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫


لبامو می ذاشتم روی لبش .


داغ بود .


وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود .


می سوختم .


همه تنم می سوخت .


دوست داشت لباشو گاز بگیرم .


من دلم نمیومد .


اون لبامو گاز می گرفت .


چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده …


وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫


نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد .


شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .


من هم موهاشو نوازش میکردم .


عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .


شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود .


دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫


لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫


جاش که قرمز می شد می گفت :


هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن .


منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .


تا یک هفته جاش می موند .


معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .


تموم زندگیمون معاشقه بود .


نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت .


همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫


میومد و روی پام میشست .


سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت .


دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫


می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟


می گفتم : نه


می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو …


بعد می خندید . می خندید ….


منم اشک تو چشام جمع می شد .


اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .


وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم .


با شیطنت نگام می کرد .


پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود .


مثل مجسمه مرمر ونوس .


تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .


مثل بچه ها .


قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید …


وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .


بعد یهو آروم می شد .


به چشام نگاه می کرد .


اصلا حالی به حالیم می کرد .


دیوونه دیوونه …


چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو .


لباش همیشه شیرین بود .


مثل عسل …


بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .


نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .


می خواستم فقط نگاش کنم .


هیچ چیزبرام مهم نبود .


فقط اون …


من می دونستم (( بهار )) سرطان داره .


خودش نمی دونست .


نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .


تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .


بهار پژمرد .


هیچکس حال منو نمی فهمید .


دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .


یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫


دستموگرفت ٫


آروم برد روی قلبش ٫


گفت : می دونی قلبم چی می گه؟


بعد چشاشو بست.


تنش سرد بود .


دستمو روی سینه اش فشار دادم .


هیچ تپشی نبود .


داد زدم : خدا …


بهارمرده بود .


من هیچی نفهمیدم .


ولو شدم رو زمین .


هیچی نفهمیدم .


هیچکس نمی فهمه من چی میگم .


هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫


هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫


هنوزم دیوونه ام.

داستان کوتاه عشق و ثروت و موفقیت

* عشق و ثروت و موفقیت *

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»



لطفا برای خواندن بقیه متن به روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...

تسلیت

انا لله و انالیه راجعون درگذشت شادروان اسدالله امیری موذن دیارمان و خادم ابا عبدالله


الحسین(ع)


و خدمت گذار مردم شادروان ماشاالله کارگر بر همگان تسلیت باد و مراسم سوم و هفتم ان


مرحوم در


روز 5 شنبه 4/8/91 ساعت 14 ال 16 در مسجد دهستان بساب منعقد می باشد هییت


انصار 


الحسین بساب

نظرات وبلاگ

نظر شما درباره این وبلاگ چیست؟


1)عالی


2)خیلی خوب


3) خوب


4) ضعیف


لطفا نظرتو درباره این وبلاگ بگید

ابان ماه

  • با سلام 
  • با تشکر از کسانی که به وبلاگم سرزدن و نظر دادن این ماه با تمام توان خود به کار
  • خود ادامه خواهم داد.
  • از شما میخوام تا لینکم کنید و بگید تا لینکتان کنم.
  • مدیریت وبلاگ کلبه تنهایی کارشناسی مدیریت دولتی